جدول جو
جدول جو

معنی محنت بردن - جستجوی لغت در جدول جو

محنت بردن
(شَ رَرْ زَ دَ)
کشیدن محنت. تحمل اندوه و غم کردن. رنج و سختی بردن، زدودن و زایل کردن غم و اندوه. برطرف کردن سختی و مشقت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ پَ تَ)
رنج بردن. تحمل رنج و دشواری کردن:
مشو تا توانی ز رحمت بری
که زحمت برندت چو زحمت بری.
(بوستان).
مسلم کسی را بود روزه داشت
که درمانده ای را دهد نان و چاشت
وگرنه چه حاجت که زحمت بری
ز خود باز گیری و هم خود خوری.
(بوستان).
کی بجانهای گرفتار، دلش خواهد سوخت
یوسف مصر اگر زحمت زندان نبرد.
صائب.
رجوع به زحمت کشیدن، زحمت کش، زجر کشیدن، زجر بردن و رنجبر شود، رفع تصدیع. رفع مزاحمت کردن. زحمت کم کردن. کنایت از رفتن، خود را کنار کشیدن، بیکسوی شدن از حضور یا خانه کسی، ترک همراهی و رفاقت و یا ترک خانه کسی کردن، دست برداشتن و یا از میان رفتن و نابود شدن:
گر زحمت تو برده ام، پنداشتی من مرده ام
تو صافی و من درده ام، کی صاف دردی خوار شد.
مولوی (از آنندراج).
وین پرده بگوی تا بیکبار
زحمت ببرد ز پیش ایوان.
سعدی.
زمانی از سر این خسته پا کشیده بدار
که میبریم از این آستانه زحمت خویش.
امیر شاهی سبزواری (از آنندراج).
رجوع به زحمت، زحمت کم کردن و زحمت برگرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَصْ کَ دَ)
یا رحمت بردن بر کسی. رحمت آوردن. رحم کردن. شفقت ورزیدن. ترحم نمودن. رقت نمودن:
نوازنده تر زآن شد انصاف شاه
که رحمت برد خاصه بر بی گناه.
نظامی (از آنندراج).
گفتا نه که من بر حال ایشان رحمت می برم. (گلستان).
مشو تا توانی ز رحمت بری
که رحمت برندت چو رحمت بری.
(بوستان).
، مورد رحمت باد و درود مردم واقع شدن
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ / طِ کَ / کِ)
برنده و زایل کننده محنت. غم زدا. اندوه بر:
بیا ساقی آن می که محنت بر است
به چون من کسی ده که محنت خور است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از محنت دیدن
تصویر محنت دیدن
رنج و مشقت دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مات بردن
تصویر مات بردن
مات بردن کسی را. حیران شدن سرگردان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محنت بر
تصویر محنت بر
رنجکش، رنجکش آنچه محنت را رفع کند، محنت کش
فرهنگ لغت هوشیار
دوست داشتن، مهر ورزیدن، مهربانی کردن
متضاد: خصمی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد